اسارت در دام دانش چیست و چگونه برند شما را با خاک یکسان می‌کند؟

در ویدئوی زیر یاد می‌گیرید که اسارت در دام دانش چیست و چگونه می‌توانید از آن در زندگی خود اجتناب کنید!!

در صورتی که مایل هستید متن تایپ شده‌ی ویدئوی بالا را مطالعه کنید، می‌توانید ادامه‌ی این متن را بخوانید.

در این ویدئو می‌خواهم در مورد یک فاجعه با شما صحبت کنم. فاجعه‌ای به نام اسارت در دام دانش.

این موضوع این‌قدر مهم بود که من تصمیم گرفتم یک ویدئو ضبط کنم و در داخل این ویدئو درباره اسارت در دام دانش با شما صحبت کنم.

اسارت در دام دانش چیست؟

تمامی ما دانشی را داریم به عنوان مثال بعضی از ما ممکن است که معلم باشیم، بعضی‌ها ممکن است پزشک باشند، بعضی‌ها ممکن است دانشجو باشند، بعضی‌ها تعمیرکارند و به همین ترتیب کسب‌وکارهای مختلف، افراد مختلف با سطح تخصص متفاوت. برای اینکه ما بتوانیم به دانش یا تخصص برسیم، زمان گذاشتیم، مطالعه کردیم، تحقیق کردیم، تجربه به‌دست آوردیم و مجموعه‌ی همه‌ی این عوامل باعث‌شده که ما این چیزی‌شویم که الان هستیم.

اما مشکلی که به وجود می‌آید این است که خیلی از ما دانش داریم، اطلاعات و تجربه‌های بسیار خوبی را داریم اما نمی‌توانیم آن را منتقل کنیم، اسیر دانش می‌شویم و نمی‌توانیم آن را در اختیار دیگران قرار دهیم. زمانی‌که فردی می‌خواهد موضوعی را برای فرد دیگری توضیح دهد تمایل دارد فکر کند که طرف مقابل هم مثل خودش است و چیزهایی که خودش می‌داند را طرف مقابل هم می‌داند و همین عامل باعث می‌شود که اسارت در دام دانش به وجود بیاید و مشکلات زیادی را ایجاد کند.

حالا اینکه اسارت در دام دانش چه مشکلاتی را در کسب‌وکارها به وجود می‌آورد، در ادامه به آن می‌رسیم. اما می‌خواهم مثالی بزنم به طور دقیق با مفهوم اسارت در دام دانش آشنا شوید. دانشمندان تحقیقی را انجام دادند که نتیجه آن خیلی جالب بود، یک گروه 100 نفره را دعوت کردند و از تک‌تک آن‌ها خواستند که یک آهنگی را در ذهنشان مجسم کنند و با ضربه‌زدن به میز آن آهنگ را بزنند و 99 نفر دیگر باید فکر می‌کردند و تشخیص می‌دادند که این فرد مقابل چه آهنگی را می‌زند.

نتیجه‌ای که در آخر به‌دست آمد خیلی جالب بود؛

از 100 نفر فقط 2 نفر توانستند آهنگ درست را تشخیص دهند و هر بار که با نوازنده‌ی آهنگ که با ضربه‌زدن روی میز می‌خواست آهنگ خاصی را در ذهن دیگران تداعی کند مصاحبه می‌کردند می‌گفت که من اصلاً فکر نمی‌کردم انتقال این مفهوم این‌قدر سخت باشد.

دلیل این‌که این اتفاق می‌افتاد این بود که این نوازنده‌ی آهنگ همزمان که روی میز ضربه می‌زد در داخل ذهن خودش آهنگ را پلی می‌کرد و آهنگ را می‌شنید اما دیگران هیچ چیزی نمی‌دانستند و فقط می‌توانستند با ضربه‌هایی که روی میز زده می‌شد حدس می‌زدند که چه اتفاقی دارد می‌افتد، چه آهنگی دارد پخش می‌شود.

زمانی‌که هر یک از ما می‌خواهیم موضوعی را به دیگران منتقل کنیم، ممکن است دچار این مشکل شویم. زمانی که من دارم با شما صحبت می‌کنم، شما با توجه به کلماتی که من دارم می‌گویم، با توجه به لحن صحبت کردن من، می‌توانید متوجه شوید که منظور من چیست.

خیلی اوقات پیش می‌آید که من می‌خواهم موضوعی را به شما برسانم اما شما یک چیز دیگری برداشت می‌کنید و زمانی‌که این اتفاق می‌افتد در واقع ما اسیر دام دانش شده‌ایم و نتوانسته‌ایم این موضوع اصلی را منتقل کنیم.

مدت‌ها پیش زمانی‌که دانشجوی کارشناسی بودم استادی داشتیم که دقیقاً مثل همین فردی بود که در این عکس دارید می‌بینید.

اطلاعات بسیار زیادی داشت و واقعاً آدم پُری بود و کارهای زیادی انجام داده بود اما وقتی که سر کلاس می‌آمد اصلاً نمی‌توانست درست درس بدهد، هیچ‌کدام از ما هیچ‌چیزی یاد نمی‌گرفتیم و جالب اینجا بود که استاد ما را مقصر می‌دانست و می‌گفت شما بی‌سوادید، شما نمی‌فهمید و حرف‌های مشابه.

در صورتی‌که مشکل اصلی از خودش بود، نمی‌توانست اطلاعات را به گونه‌ای منتقل کند که دیگران متوجه مفهوم حرفش شوند. خیلی از دوستانی که الان دارند تدریس می‌کنند و به کار آموزش مشغول هستند در دام دانش گرفتارند. وقتی بخواهند موضوعی را توضیح دهند می‌گویند فلان‌چیز که مشخص است، این موضوع را که خودتان می‌دانید، بروید و انجام دهید.

در صورتیکه مخاطب ما هیچ‌چیزی نمی‌داند و باید جوری برای آن فرد توضیح دهیم که انگار هیچ اطلاعاتی ندارد و قرار است از صفر یک موضوع را یاد بگیرد. در داخل کسب‌وکارها هم دقیقاً این موضوع صادق است. خیلی از کسب‌وکارها را می‌بینیم که با مشتریان خود قرارداد می‌بندند، پروژه می‌گیرند اما بعداً به مشکل می‌خورند. دلیل این مشکلات هم این است که موضوعاتی که فکر می‌کردند بدیهی است را به مشتری توضیح ندادند و همین مسائل باعث وجود اختلاف شده است.

شاید برای شما هم پیش‌آمده باشد که به یک فروشگاه رفتید و یا با یک شرکت تماس گرفته‌اید و وقتی چند تا سؤال پرسیدید پاسخ مناسبی به شما ندادند و بعضی وقت‌ها دیده‌اید که طرف مقابل پشت تلفن عصبانی شده و گفته این چه سؤالی است که دارید می‌پرسید، وقت من را نگیر و گوشی را به روی شما قطع می‌کند.

تمامی این موارد به خاطر اسارت در دام دانش به وجود می‌آید. همه‌ی ما تمایل داریم که فرض کنیم دیگران هم مثل خودمان هستند، دیگران هم همین اطلاعاتی را که ما داریم را دارند و وقتی‌که می‌خواهیم موضوعی را برای آن‌ها توضیح دهیم، خیلی ساده و گذرا از کنارش رد می‌شویم.

در صورتی‌که این کار یک اشتباه بزرگ است و شما هر بار که با مشتریان خودتان و یا با دوستانتان در رابطه با موضوعی دارید صحبت می‌کنید باید بنابر این بگذارید که مشتریان شما یا مخاطب شما هیچ چیزی نمی‌داند‌ مگر اینکه نسبت به طرف مقابلتان آنقدر شناخت داشته باشید که نیازی به توضیحات بیشتر نباشد.

مشتری کسی است که از شما خرید می‌کند و باعث می‌شود شما بتوانید کار کنید و کسب‌وکارتان به حیات خودش ادامه دهد، پس اگر خودتان مستقیماً با مشتریانتان در ارتباط هستید باید خیلی باحوصله، با تأمل و با دقت با طرف مقابلتان صحبت کنید و باید جزئیات را کاملاً برایش توضیح دهید. اگر هم کارمند دارید که کارمندانتان با مشتری در ارتباط اند، موضوع بسیار حساس‌تر است.

یک کسب‌وکار موفق مجموعه‌ای از چندین چرخ‌دنده است، وقتی‌که همه‌ی این چرخ‌دنده‌ها کنار هم قرار می‌گیرند به یک عملکرد مناسب و سودآوری خوب می‌رسند. یکی از چرخ‌دنده‌های حساس و مهمی که در همه‌ی کسب‌وکارها ایفای نقش می‌کند، بخش ارتباط با مشتریان است که باید با دقت زیاد این قسمت را مدیریت کنید و حواستان جمع باشد که کارکنان شما گرفتار اسارت در دام دانش نباشند.

امیدوارم که این ویدئو به دردتان خورده باشد و از آن استفاده لازم را برده باشید.

یک دیدگاه در اسارت در دام دانش چیست و چگونه برند شما را با خاک یکسان می‌کند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *